هفتمین روز از نشستهای هشتمین دوره رویداد ده روز با عکاسان ایران، عصر روز یکشنبه هفدهم آذرماه و با حضور جمعی از هنرمندان، منتقدان و پژوهشگران هنر در گالری تابستان خانه هنرمندان برگزار شد.
در ابتدای این نشست اسماعیل عباسی دبیر هشتمین دوره 10 روز با عکاسان ایران گفت: بسیاری از مسائل و مشکلاتی که در عکاسی داریم، یک جور بازتابی از کلیت جامعه ماست، از کودکی یاد میگیریم که برخوردمان و نگاهمان تنها به خودمان باشد، آنچه که ما میگوییم درست است و هیچوقت شاید به نظر و عقیده دیگری احترام نمیگذاریم. در نتیجه بسیاری از اوقات بازتاب آن به عکاسی منتقل میشود، باید بدانیم که غیر از عقیده من، عقیده دیگری وجود دارد که ممکن است با یکسری از استدلالات دیگری درست باشد. ما باید به این موضوع فکر کنیم که آیا این رویداد ده روز با عکاسان که امسال تغییر روش داد، منظورش این است که دیگر شاخه های عکاسی را نادیده میگیرد؟ به هیچ وجه چنین مسالهای صحت ندارد و اگر فردی چنین عقیده ای را دارد، حداقل بنده مطمئن هستم که انجمن عکاسان ایران چنین عقیده ای را نداشته است.
سپس مجددا اسماعیل عباسی دبیر این رویداد توضیحاتی را در مورد روند برگزاری این نمایشگاه ارائه داد و گفت: ماجرای هشتمین دوره 10 روز با عکاسان ایران و تغییر شیوه آن از سوی فرزاد هاشمی شروع شد که با من صحبت کرد و گفت که امسال انجمن عکاسان در نظر دارد تغییر و تحولی در 10 روز با عکاسان ایران انجام دهد و من نیز به ایشان گفتم که نقطه نظراتم با آنچه که در انجمن و طی هفت دوره گذشته اجرا شده، متفاوت است و زمانی که اندکی در مورد تفاوتها صحبت کردم، ایشان نیز صحبت های من را تأیید و اعلام کرد که ما نیز در انجمن عکاسان به دنبال چنین تفکراتی هستیم.
وی افزود: سپس جلسهای با آقای مقیم نژاد برگزار کردم و طی صحبتهایی که با ایشان داشتم، به این نتیجه رسیدیم که در این زمان اندک و با تغییر و تحولاتی که انجام خواهد شد، زمان کمی داریم، ابتدا تصمیم گرفتیم که این کار را انجام ندهیم اما در جلسه بعد آقایان بهنام صدیقی، زانیار بلوری و رامیار منوچهرزاده را نیز دعوت کردیم و در جلسه حاضر شدند، از این طرح استقبال کردند و در نهایت تصمیم بر این شد که این رویداد را اجرا کنیم. واقعیت این است که زمان بسیار اندک بود و بار اصلی برنامههایی که اجرا شد و پروژههایی که انتخاب شد، بر دوش شورای هنری بود.
سپس مهدی مقیم نژاد گفت: نزدیک به دو ماه به صورت بسیار فشرده و شبانه روزی تلاش کردیم و جلسات متعددی برگزار کردیم که نهایتا به پایان هشتمین دوره ده روز با عکاسان ایران رسیدیم.
مهدی مقیم نژاد ادامه داد: صحبتی که آقای فرزاد هاشمی با ما داشت این بود که ما به عنوان برگزارکننده یک نمایشگاه خوب میخواهیم و اصلا مهم نیست که کل خانه هنرمندان را در بر بگیرد و حتی اگر یکی دو سالن هم باشد اینکه آثار قابل قبولی را روی دیوار داشته باشیم، کافی است. در این زمان فشرده و اندک به این موضوع فکر کردیم که احتمالا ابزارهای زیادی را نداریم که بخواهیم فراخوان دهیم و چه بهتر که یک شورایی شکل بگیرد و واکنش اولیه ما این بود که نمیشود این کار را انجام داد و نباید بگذاریم این اتفاق رخ دهد اما تصمیم گرفتیم که دوستان دیگر نیز همراه ما باشند تا در مورد این مساله که این نمایشگاه برگزار نخواهد شد، به ما کمک کنند اما قضیه کاملا برعکس شد و بهنام صدیقی، رانیار بلوری و رامیار منوچهرزاده کاملا از این نمایشگاه استقبال کردند و کم کم این ماجرا شکل گرفت.
وی ادام داد: در مجموع هر کدام از ما تا جایی که شناخت داشتیم و تا جایی که فرصت به ما اجازه میداد، پروژههایی را برای معرفی ارائه دادیم و راجع به آن بحث کردیم و در طول یک ماه بیش از 100 ساعت جلسه داشتیم تا روزی که عاقبت این آثار روی دیوارهای نمایشگاه به نمایش گذاشته شد. اگر از من سؤال کنید که بهترین بخش نمایشگاه از نظر شما چه بود، میگویم همین جلساتی که با اعضای شورای هنری داشتیم، جزو بهترین بخشهای این نمایشگاه بود به دلیل اینکه در داوری ها، اتاق فکر و شورای سیاستگذاری جشنوارهها و رویدادهایی تاکنون حضور داشتم و بسیاری از اوقات اذیت شدم اما در شورای هنری این نمایشگاه با هیچکدام از بچهها مشکلی نداشتیم و در تمام مسائل هم عقیده بودیم. ضمن اینکه در این نمایشگاه به هیچ عنوان دنبال این نبودیم که افرادی را که مدنظر خودمان است وارد نمایشگاه کنیم و یا آثار شاگردانمان را به این نمایشگاه برسانیم.
سپس بهنام صدیقی دیگر عضو شورای گفت: شاید من عضوی از شورای هنری باشم که کمترین تعداد پروژه را داشتم و بیشتر به شهرهای دیگر متمرکز شدم و حتی افرادی را که نمیشناختم از طریق واسطه از آنها دعوت کردم و عدهای از آنها با ما همکاری کردند و عدهای دیگر نیز همکاری نکردند.
صدیقی بیان کرد: مهمترین قسمت این کار جمعی این بود که چقدر جای افرادی که نقطه نظرات نسبتا نزدیکی دارند و خیلی با هم کار نمیکنند، در عکاسی ما خالی است به دلیل اینکه انرژی هایی که رد و بدل میشود و گفت و گوهایی شکل میگیرد. علی رغم اینکه ما کارهای یکدیگر را میبینیم و رصد میکنیم، اما در فضای کاری و جدی شاید کمتر صحبت کنیم. آثاری را که در نمایشگاه میبینید، میتوانید قضاوت کنید اما این نمایشگاه، تنها یک نمایشگاه نیست و تمام این نشستهایی که برگزار شده، بر این مساله است و آن، ارتباط و گفتگو و صحبت کردن درباره عکاسی و جزئیات نمایشگاه است.
در ادامه زانیار بلوری عضو دیگر شورای هنری هشتمین دوره ده روز با عکاسان ایران دقایقی به صحبت پرداخت و آماری از شرکت کنندگان هشتمین دوره ده روز با عکاسان ایران ارائه کرد.
پس از صحبتهای زانیار بلوری، رامیار منوچهرزاده نیز عضو دیگر شورای هنری صحبتهایی را مطرح کرد و ضمن تشکر از اسماعیل عباسی دبیر این نمایشگاه و همچنین مسعود زنده روح کرمانی از عوامل برگزار کننده این رویداد، گفت: در طول هفته گذشته نقدهای بسیار زیادی انجام شد که به نظرم بسیار با متانت و با آرامش بیان شد اما این موضوع باعث شد که من به مسالهای فکر کنم که نادیده گرفته میشود و خوب است که بگویم ساختار این کار و مبنای این داستان از چه زمانی و از کجا شروع شده است.
وی ادامه داد: به نظرم اتفاقی که امروز در آذرماه سال 98 رخ داده است، محصول 36 سال فضای آکادمیک ایران است. زمانی که میگوییم فضای آکادمیک نه لزوما به معنای فضای دانشگاهی، بلکه به معنای فضا و بستری است که از سال 62 به وجود آمده و بعدها در فضاهای مختلف اشاعه پیدا کرده است. آکادمیک شدن عکاسی، موانعی که وجود داشته، دانشجوهایی که فارغ التحصیل شدند و نسل به نسلی که جنگیدند برای اینکه تغییراتی رخ دهد و هرکسی با نگاه و دیدگاه خودش تلاش کرده عکاسی را در جایگاهی که باید، ارتقا دهد مساله مهمی است. به نظر میرسد که جایگاه عکاسی هنری و فعالیتهایی که رخ داده، مهمترین دوره آن دوره بعد از اصلاحات است و سال 1376 با روی کار آمدن دولت خاتمی نه لزوما به معنای اینکه آنها تلاشی کردند، بلکه به معنای باز شدن درها و بازگشت سفارت خانهها به ایران و باز شدن گالری های متعدد این کار را فراهم کرد که ما از بستر سالانه ها مقداری جدا شویم و وارد یک حیطه ای شویم و بنا به این قاعده و شرایطی که به وجود آمده بود، عکاسی رشد چشمگیری پیدا کرده بود.
منوچهرزاده تصریح کرد: بخش دیگر از این بستر نیز این بود که در دهه 80 فعالیتهای جریان هنر پست مدرن رواج داشت که مدیای عکاسی به عنوان مدیای بسیار مهمی دیده شده بود. نسل های فارغ التحصیل کارشناسی ارشد عکاسی و فضای دانشگاه ها، تمام این ها پتانسیلی بود که یک امکانی را فراهم کرد. همچنین دیگر آن فضای مطبوعاتی و رسالتی که عکاسها برای خودشان در نظر گرفته بودند، در حال فروکش کردن بود.
در اواخر این نشست فرزاد هاشمی نایب رئیس و عضو هیئت مدیره انجمن عکاسان ایران نیز دقایقی در مورد این نمایشگاه به صحبت پرداخت و گفت: ما از سال 91 جریان ده روز با عکاسان ایران را شکل دادیم و شکل گیری همین جریان برای ما کار بسیار دشواری بود. انگیزه برگزاری این رویداد تقابل با عدم همکاری ما با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن دوره بود که نتوانستیم با این وزارت در برگزاری دو سالانه سیزدهم به توافق برسیم. برنامه ده روز با عکاسان به این شکل شروع شد که ما میخواستیم یک نوع گردهمایی عکاسانه برای همه باشد به همین دلیل برنامه را با برگزاری نمایشگاه شروع کردیم و تصمیم گرفتیم در کنار نمایشگاه درباره مشکلات، دغدغهها، چالش های عکاسی و... صحبت کنیم.
در بخش گفت و گو با عکاسان که بهنام صدیقی عضو شورای هنری این رویداد اجرای آن را برعهده داشت، سجاد دادپور و مهدی مرادپور توضیحاتی را در مورد آثار خود ارائه کردند.
در ابتدا سجاد دادپور که با مجموعه "میگرن" به این نمایشگاه آمده بود، در مورد نحوه شکل گیری این مجموعه گفت: قبل از اینکه وارد دانشگاه شوم، کار عکاسی را انجام میدادم و دانشگاه باعث شد که این مسیری که پیش میرویم، بهتر انجام شود. در حال کار روی چند مجموعه دیگر نیز هستم و در این چند سالی که کار میکنم، بیشتر سعی میکنم هویت عکاسی معاصر جلو ببرم. همیشه سعی میکنم هویت های فراموش شدهای که داریم، جستجو کنم و شاید یک بازخوانی دوباره ای از هویت هایی که دچار فراموشی شدهاند داشته باشم.
وی ادامه داد: از کودکی برای من سؤال بوده که چرا خانمها در محرم، جلوی دسته های عزاداری میایستند و روسریهای خودشان را باز میکنند و جلوی عزادارها پهن میکنند. در سال 90 یک بار از این موضوع عکاسی کردم اما آنطور که باید میشد، نشد و در سفری که به یکی از روستاهای شهر زیبای خلخال داشتیم، سعی کردم در آن شهر نیز عکسهایی از محرم بگیرم اما مجددا با این موضوع مواجه شدم اما در این شهر چند تفاوت نسبت به سال 90 که عکاسی کردم، داشت. در وهله اول اینکه سرما شروع شده بود همچنین رنگی بودن نشانه ها و روسری ها نیز برایم جالب بود. سومین تفاوتی که داشت این بود که هیچ کدام از مردمان آن روستا در محرم لباس مشکی به تن نداشتند. در نهایت شروع به عکاسی کردم و 22 فرم از این عکسها را انتخاب کردم و در این مجموعه قرار دادم.
سپس مهدی مرادپور در مورد مجموعه آثار خود با نام "داستان اسب غمگین" نیز گفت: در سال 83 عکاسی را در شهر قزوین آغاز کردم و در ابتدا از طبیعت عکاسی میکردم اما به مرور احساس کردم که موضوعات اجتماعی برایم جالب تر است و میتوانم در اجتماع عکس بگیرم و در این سالها از نظر تکنیکال نیز تغییر کردم.
بخش دوم این نشست به گفت و گوی سه هنرمند دیگر به نامهای عرفان دادخواه، نرجس نادری نژاد و امید امیدواری اختصاص داشت.
در ابتدا عرفان دادخواه در مورد مجموعه آثار خود با نام "شهر صنعتی البرز" گفت: پدر من در سن 21 سالگی به دلایلی از شمال ایران به بزرگترین شهر صنعتی ایران مهاجرت کرد که به امید زندگی بهتر در آن شهر مشغول به کار شود و من هم پسر همان پدر هستم که 33 سال در آنجا زندگی کردم و در این مجموعه در واقع خودم و زندگی مان را عکاسی کردم. اگرچه شما اگر به این شهر سفر کنید، مشاهده میکنید که اکثر افرادی که در آنجا ساکن هستند، مهاجر هستند و در این مجموعه نیز از این شهر عکاسی کردم.
سپس نرجس نادری نژاد که با مجموعه "المان های شهری" به این نمایشگاه آمده بود، در مورد نحوه شکل گیری این مجموعه گفت: در سال 95 به یک جشنوارهای دعوت شدم و من مسئول عکس از شهر تبریز بودم و در آنجا یک انبار دیدم و در آن انبار چند المان شهری بود و فضای جذابی را برای من ایجاد کرده بود و من هم از آنجا عکس گرفتم. اما در آنجا یک سؤالی برای من ایجاد شد که این المان ها باید در سطح شهر باشند و مردم آنها را ببینند. زمانی که برگشتم و عکسها را مرور کردم، به خودم گفتم که من باید این المان ها را بشناسم و ببینم که چرا این المان در فضای شهر استفاده میشود و اساس المان این است که نباید جابجا شود.
در پایان نشست دوم هفتمین روز ده روز با عکاسان ایران، امید امیدواری در مورد مجموعه آثار خود با نام "مصادره" گفت: من همان زمانی که در کلاس های استاد نجم الدین شرکت می کردم، یک پاساژی وجود دارد که مربوط به دفتر شرکتهای تولیدی است قبل و بعد از انقلاب است. کنجکاو شدم که وارد این پاساژ شوم و از نگهبان پاساژ اجازه گرفتم که وارد پاساژ شوم. این پاساژ سه طبقه بود و طبقه زیرزمین کاملا خاموش بود و طبقه اول نیز تمام مغازه ها تعطیل بودند و در طبقه دوم نیز تمام مغازه ها متروکه بودند. با اینکه نگهبان پاساژ این اجازه را به من داده بود که وارد این پاساژ شوم، اما من تنها دو مرتبه وارد این پاساژ شدم و از مغازه ها عکس گرفتم.
تاریخ خبر: 1398/09/18